📌من، ری برادبری و نوشتن
امروز صبح ساعت هفت بیدار شدم. اما دوباره پتو را روی سرم کشیدم و بیشتر در رختخواب خزیدم تا فراموش کنم که الان وقت نوشتن است. خوب میدانستم دارم دو ساعت طلایی قبل از بیدار شدن پسر کوچکم را از دست می دهم.
🔺ریبرادبری میگوید:
«اگر هرروز ننویسی، زهر در وجود بیمارت جمع میشود و شروع می کنی به مردن یا دیوانه شدن یا هردو. این را مطمئنم. روزهایی که نمینویسم، در منگی خاصی بهسر میبرم. تمام روز آشفتهام. مثل کسی که چیزی گم کرده است و هیچ کاری از دستش بر نمیآید.»
🔺ظهر شده و یک ساعتی تا رفتن به مطب فرصت دارم. اینترنت را قطع میکنم. گوشی را از جلوی چشمم برمیدارم. خیلی خوابم میآید. ولی اگر ننویسم و بخوابم حالم بدتر خواهد شد. فقط می خواهم یک ساعت پیوسته بنویسم.
✅ یک سالی است که نوشتن برایم جدی شده و باید برایش وقت بدزدم. قبل از آن فقط یادداشت روزانه را آنهم روی کاغذ می نوشتم.
اما الان پوشه های مختلفی برای هر کدام از انواع نوشتن داخل لپتاپم درست کردهام: شعر، داستانک، خاطرات، داستان کوتاه، گاهشمار روزانه و… .
🔺می دانم که تایپ کردن امکاناتی به ما میداهد که هرگز از قلم و کاغذ برنمیآید. مهمترینش ویرایش است.
© ری برادبری در کتاب «ذن در هنر نویسندگی» می نویسد:
«از کی و چگونه کار نوشتن برای من آغاز شد؟ از همان سال آشنایی با اقای الکتریکو شروع کردم به نوشتن. هرروز خدا و روزی هزار کلمه. مدت ده سال هر هفته لااقل یک قصهی کوتاه نوشتم. ته ذهنم بود که عاقبت روزی فرا خواهد رسید که خودم را از سر راه کنار بکشم و بگذارم که جوهر واقعی و اصلی بروز بکند. این اتفاق به سال ۱۹۴۲ رخ داد. روزی که داستان کوتاه «دریاچه» را نوشتم. ده سال بدنوشتن ناگهان ثمرهی نیک داده بود. صحنه سازی درست. آدمها درست، زمان خلاقانه درست.»
🔺بعد اشارهای به یکی از داستانهایش میکند. داستانی که در آن اتاق بازی خاصی وجود دارد. دیوارهایش مثل سینمای خانگیاند. شیرهای آفریقایی از سینما بیرون میآیند و در حالی که بچهها سرگرم چای خوردنند، پدر و مادرشان را میخورند.
صحنه درست جلوی چشمم میآید. من و برادرم ده و یازدهسالهایم. برادرم این داستان را در مجله خوانده. خوشش آمده و به من میدهد تا بخوانمش.
✅ پس ری برادبری نویسنده همان داستانی است که بعد ازبیست و هفت سال از خاطرم محو نشده. ده سال، هر هفته یک داستان نوشته تا داستانی با چنین پایان غافلگیرکنندهای خلق کند.
از خودم می پرسم آیا من میتوانم ده سال بد بنویسم؟ هر هفته یک قصهی بد؟ هر روز یک داستانک بد ، یک شعر بد، یک یادداشت بد؟ این پیوستگی و تدوام قرار است چه زمانی جوهر واقعی را آشکار کند؟
🎯 امسال تصمیم گرفتم که روزی یک یادداشت در وبلاگم منتشر کنم. تقریبن می توانم در روزهای شلوغم هم انجامش دهم. یک یادداشت وقت زیادی نمی گیرد و اگر طولانی نشد در حد چند جمله هم باشد کافیست.
برای رسیدن ایده به ذهنم باید خوراکهای متنوعی برایش تهیه کنم. به گفتهی ری برادبری خوراک خوب، ذهن را آمادهی نوشتن میسازد.
✅ شعر بخوانید. شعر عضلاتی را در ذهن به کار می اندازد که آدم معمولن به کار نمی گیرد. آثار نویسندههایی را بخوانید که آرزو دارید روزی مانند آنها بنویسید.
📌برای خیلی از ما نویسنده خوبی شدن یا خوبنوشتن یک آرزوست. ولی فراموش میکنیم از دل همین آزادنویسیهای به ظاهر ساده و یا یادداشتهای روزانهمان است که آن خمیر، کمکم ورز داده میشود و ورز داده میشود و روزی میرسد که میشود به تنور زدش و نانهای خوشمزهای خورد.
✍زهرا دادآفرید
#آموزش_نویسندگی
AhleNeveshtan.ir/926
- @AhleNeveshtan