قهوهی قجری | قاجارخوانی و قاجارنویسی با مجلس گردانی جناب معین پایدار
قاجارها را به چه میشناسند؟ به خمودگی و واماندگی و بیهودگی. میگویند آثارِ اشکانیان بِدان سبب اندک است که ساسانیان هرچه از آنان میدیدند نابود میکردند. پهلویها هم مانندِ ساسانیان عمل کردند و بخشی از این بیباروبریِ ظاهریِ قاجاری در پیآمدِ قاجارزداییِ پهلوی است. از رسواییِ شاهانِ قاجار که بگذریم، دورانِ قاجارها آنقدرها هم که گمان میبریم، بیبار و بدثمر نبوده است. در تاریخِ ادبیات آوردهاند خواجوی کرمانی کم از سرآمدانِ ادبیاتِ ایران نداشت؛ ولی چون پس از سعدی و پیش از حافظ میزیست، آوازِ سخنش در پژواکِ آوازهی آنان گم شد و آنچنان که میشایست ارج نیافت. روزگارِ قاجار هم میانِ شُکوهمندیِ صفوی و کارآمدیِ پهلوی، قالب تهی کرد و به خلابِ گمنامی و بدنامی فروافتاد.
شاید بتوان گفت گناهِ قاجارها این بود که فرزندِ زمانِ خود نبودند و در رویارویی با چالشهای زمانه، چندان زیرکی و چابکی از خود نشان ندادند؛ لیک چون نیک بنگریم، درمییابیم که آنان فرزندِ خَلفِ زمانِ خود نبودند. شاهانِ قاجار جَستوغلتی زدند ولی آنقدری نرمشِ حکیمانه و کوششِ جانانه روا نداشتند که ملت را از ترقیاتِ زمانه عقب نیندازند و سلطنت را به حریفِ تازهنفسِ تجددگرا نبازند. اما اگر همان جَستوغلتها را از خلابِ پنهانی و نسیانیِ دورانِ قاجارها بیرون بکشیم، تحولات و ترقیاتِ آنچنان عیانی در آن میبینیم که هنوز که هنوز است با آن چشمدرچشم و دستبهگریبانیم. باری، قاجارها را چه منبعِ خیرِ الهی بدانیم چه منشأ شرِ نامتناهی، دورانِ آنان از دو منظر بسیار حساس و ممتاز است:
اول، مواجههی سخت و سرراستِ سنت با مدرنیته
دوم، پوستاندازی و دگردیسیِ زبان و نثرِ فارسی
آغازِ برخوردِ سنتِ ایرانی با مدرنیتهی اروپایی را چهبسا بشود جنگهای ایران با بریتانیا و روسیه در زمانِ عباسمیرزا در نظر آوریم، هرچند اگر سرِ نخ را بگیریم و ادامه بدهیم، اولین اصطکاکها را شاید بتوانیم در نبردهای شاهاسماعیل با سلطانسلیم و بعدتر در پیکارِ شاهعباسِ صفوی با ماجراجویانِ پرتغالی ره بگیریم. اگرچه همهی این برخوردهای وهمناک و دردناک با پوستهی سخت و زمختِ مدرنیته بود، ولی از روزنهای همین پوسته و از روندِ همین برخورد بود که خردمندانِ ایرانی به هستهی نرم و تازهی مدرنیته رهیاب شدند و در پیچاپیچ و کشاکشِ ایدههای آن سرسام گرفتند.
البته این سرسام دیری نپایست و بزرگانِ خردمندِ ایران هر یک بهقدرِ توان و زمان، جهدی کردند و طرْفی بستند. عباسمیرزا و قائممقام و امیرکبیر و سپهسالار گاه بهقصدِ مدرنکردن و گاه بهعزمِ مدرنیزهکردنِ ایران اصلاحات پیشه کردند و مقررات پدید آوردند؛ اما این اصلاحات و مقررات بسنده نبود و گره از کار فروبستهی ایران نگشود. اندیشمندان نیز از پا ننشستند، آرای ایدهورانِ مدرنیته را در مطالعه گرفتند و نیک دریافتند که تخمِ ایرانِ مدرنیزه از زمینِ ایرانِ مدرن جوانه میزند و شکوفه میدهد. عبدالرحیم طالبوف، زینالعابدین مراغهای، میرزا ملکمخان، فتحعلی آخوندزاده و ناظمالاسلام کرمانی در این شمار بودند و هر یک بهفراخورِ گمان و توانِ خود کتاب و مقاله نوشتند و گوهرِ وجودیِ مشروطه را اینچنین خوش سرشتند.
بزرگی و پرمایگیِ مشروطه آن گاه هویدا میشود که بدانیم همزمان با اصلاحاتِ میجیِ ژاپن رخ داده و مدرنترین و مردمیترین انقلابِ غیراروپایی تا آن زمان بوده است. از یک سو آرای مشروطهخواهان بهقدری ژرف و بنیادین و پیشرو بوده، و از دیگرسو ما الآن بهقدری واپس رفتهایم و فرو ماندهایم، که پس از گذشتِ صدواندی سال، با خواندنِ آثارِ آن دوران، از استواری و نوآوریِ آن به وجد و شگفت میآییم. مردمِ اکنونِ ایران اگر آن آثار را خوانده بودند، سالها پس از آن، به وعدهها و یاوههای هر فریبندهی فرومانده دل خوش نمیداشتند و قدمی از آرمانهای نوگرایانه و پیشتازانهی خود پا پس نمیگذاشتند. اینک بر ماست که این دُرنوشتها را نکتهبهنکته خطبهخط، بخوانیم و بدانیم و دیگران را از آن بیاگاهانیم.
این از آن، و اینک زبان! زبان نهادی اجتماعی است و بدین جهت از جامعه اثر میپذیرد و بر جامعه اثر میگذارد. چنان که گفته آمد، مقاوله و مقابلهی سنت و مدرنیته که بر اثرِ آن پایههای جامعهی سنتگرا و شاید سنتزدهی ایران را به لرزه انداخت، زبان را نیز چونان بسیاری از پدیدههای دیگر، چه در رویکرد و چه در کارکرد، صیقل داد و با نیازها و ترازهای نوین همراه ساخت. عصرِ قجر بسترِ این تقابل و آن صیقل بوده و نثرِ نوین و مدرنِ ایرانِ اکنون در آن تن سوده و رخ نموده است. از این رو شناختِ هرچه بهترِ نثرِ روزگارِ قاجار برای همهی اهلِ کلام و کلمه ضرورت دارد. نویسنده و اندیشندهی امروز با این شناخت، بنیادهای نثرش را استوار میسازد و درفشِ متنش را بر پُشتهی کِشتهی ایرانِ نوین برمیفرازد.
ما با رویداشت به این دو انگاشت از عصر و نثرِ قاجاری، سخت آرزومندِ خواندنِ متونِ این دوران و نیز تمرینِ نوشتنِ آن گونهی نوشتاری هستیم. در این مقال تا به اینجا، انگیزهی خواندن را دانستیم ولی انگیزهی نوشتن را نه. دانش و هنرِ قاجارنویسی برای نویسندگان از آن رو ارزنده است که نثرِ این دوره گونهای زبانی است که در داستانها و نمایشنامهها و فیلمنامههای تاریخِ معاصر کاربردِ گسترده دارد. اما این دانشهنر از هر کسی برنمیآید، همچنانکه بزرگترین سستی و کاستیِ این قبیل آثار نیز از قِبلِ همین بیهنری است. پس آن که در این عرصه خبره است، همانا بر گسترهای گسترده از تاریخ و ادبیاتِ معاصر چیره است. اکنون آیا هنوز زمانِ آن فرانرسیده که برنامهای متین بپردازیم و بطن و متنِ خود را از این گنجینهی تاریخی و زبانی بیندوزیم؟!
قصد داریم هر روز چونان آیینی مقدس، کتابی برگزیده از دورانِ قاجار را با هم بخوانیم. در این قاجارخوانی، هم بر واژهها و جملهها و نوعِ زبان و سبکِ بیان تمرکز میکنیم، هم در کردار و پندارِ خواص و عوامِ آن روزگار تأمل میورزیم. دو روزِ پایانِ هر هفته را هم به تمرینِ نوشتن با تقلیدِ خلاقانه از نویسندهی همان کتاب اختصاص میدهیم، بدین صورت که کسی در خلوتِ خود میکوشد و چیزی به این سبک مینویسد، سپس متنش را در آن نشست با صدای خودش میخواند و ما جملهبهجمله و خطبهخطِ متنش را میسنجیم و کمکش میکنیم که آن را هرچه قاجاریتر و طبیعیتر بازنویسد. در گامِ واپسین هم متنِ ویراستهاش را با نامِ خودش در رسانههایمان منتشر میکنیم.
مجلسگردان: معین پایدار
اولین منبع برای شروعِ جلسات: کتابِ بهرۀ ژاپن، نوشتهی مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، ویراستهی هاشم رجبزاده، انتشارات طهوری
این کتاب سه بخش دارد: متنِ فارسی و نیز ترجمههای ژاپنی و انگلیسیِ همان متنِ فارسی. متنِ فارسی که مدنظرِ ماست و قاجارخوانی را با همان آغاز میکنیم، حتی با احتسابِ مقدمهی هاشم رجبزاده به صد صفحه هم نمیرسد. نخستین کتابِ قاجارخوانی را کمحجم در نظر گرفتیم تا درازیِ متنْ قاجارخوانان را خسته و دلزده نکند و شیرینیِ آن زیرِ دندانشان مزه کند.
نویسندهی این سفرنامه، مهدیقلی هدایت، نخست در دارالفنون آموزگارِ زبانِ آلمانی بوده و سپس ریاستِ پستخانه و تلگرافخانهی تبریز را بر عهده داشته است. وی همچنین در بهامضارسیدنِ فرمانِ مشروطیت و نیز در فراهمآوردنِ قانونِ انتخابات نقشِ مؤثری ایفا کرده است. او در زمانِ رضاشاهِ پهلوی هم به نخستوزیری رسیده است.
ژاپن در آن روزگار معجزه کرده؛ بانگِ رقابت با اروپاییان برآورده، چین را شکست داده، با روسیه درافتاده و بر آن غلبه کرده. همهی اینها را ژاپن از صدقهسرِ تجدد فراچنگ آورده و در آن زمان، یگانه کشورِ آسیایی بوده که سر از زیرِ برف درآورده و در آزمونِ تجددْ سربلند بیرون آمده. همین ویژگی چشمِ بزرگانِ خردمندِ ایران را به ژاپن خیره و آنان را در الگوبرداری از آن راغب نمود. اتابکِ اعظم هم که در شمارِ آنان بود، مخبرالسلطنه را در سفر به ژاپن با خود همراه ساخت.
دو سال پیش از مشروطیت، یعنی در سالِ ۱۲۸۳ خورشیدی، نشریهی چهرهنما به مقایسهی اوضاع دو کشورِ ایران و ژاپن پرداخت و با حیرت و حسرت چنین نوشت:
همجنسانِ ما به معارجِ عالیۀ مدنیت و مدارجِ متعالیۀ انسانیت ارتقا یافتند و بدبختانه ما به درَکات سافلۀ ذلت انحطاط جُستیم.
یا رب آن قومْ کیاناند چنین زنده و هشیار؟
یا که ماها چه کسانیم چنین مرده و بیکار؟
آنها ژاپنی هستند که در پیشبردنِ اختراعاتِ محیّرالعقول، گوی سبقت از اروپاییان ربوده و در هر علم و تجارت و اختراعاتِ جدیده و تتبعاتِ عدیده دستِ رد بر سینۀ مخترعین و متتبعینِ عالمیان زدهاند و همه را مبهوتِ اختراعات بُهتزای خود کرده و دیگران نکِشته آنها میدروَند و سایرین نبُریده آنها میپوشند. ما هم در خرافاتِ مجعولانه سرودن و هذیانهای بُلهوسانه گفتن ترقی کردهایم و در صنعتِ گفتنِ اراجیف و اباطیل و بستنِ سجع و قافیه به خود میبالیم.
سفرنامهی مخبرالسلطنه هم فقط سفرنامه نیست. وی باریکبینانه در آدابِ زندگیِ مردم و اسلوبِ حکمرانیِ سرانِ ژاپن مینگرد و در جایجای متنش آن آداب و اسلوب را با ایران میسنجد. نثرِ او نیز حتی با معیارهای نثرِ سادهگرایانهی امروزی، بسیار ساده، بدونِ تعقید، رسا و سرراست و درعینِحالْ بسیار آهنگین و نکتهآزین و پُرمحتواست.
توجه: بهتر است خودِ کتاب را فراهم آورید؛ اما اگر به هر علتی نتوانستید چنین کنید، باز هم در جلسات حاضر شوید. متنِ هر جلسه را در پلتفرم منتشر میکنیم و از روی همان میخوانیم.
اطلاعات کامل دوره رامی توانید ازکانال تلگرامی مدرسه نویسندگی استادگرامی جناب شاهین کلانتری که حتی باسرچ درگوگل می یابیدعضوشده وبهره مندگردید.
نظرتون روهم لطفا درموردمتن ودرصورت شرکت درکلاس خوشحال می شم برام بنویسیید🙏🏻🙏🏻🌹🌹🥰