▫️دورهی پریشانکاری
مترجم کتاب «بزرگان فرهنگ محتضر» در مقدمهی این کتاب دربارهی نویسندهی کتاب، کریستوفر کادول مینویسد:
«کادول در ۱۹۳۴ دورهی پریشانکاری خود را آزاد کرد و در زمینههای گوناگون از داستانهای پلیسی گرفته تا روانشناسی و شعر به فعالیت پرداخت.»
پریشانکاری. بَه بَه، چه کلمهی قشنگی. من برای خوشحال شدن به یک کلمهی تازه هم راضیام.
اما بپردازیم به پریشانکاری:
نگرانی از پریشانکاری به سندرومی جاری و روبهفزونی تبدیل شده. پیر و جوان هم ندارد. نوجوان شانزده ساله ناراحت است که چرا نمیتواند زوم کند روی موضوعی خاص و آدمی هفتاد ساله هم حسرت میخورد که چرا فقط و فقط روی یک کار تمرکز نکرده.
اما آیا بدبینی ما به پریشانکاری یکی دیگر از خطاهای رایج و مهلکمان نیست؟
اصلن شاید مصداق آدم بدبخت کسی باشد که از نوجوانی وارد رشتهای بهخصوص میشود، در همان زمینه مدرک میگیرد، کار میکند و تا بازنشستگی هم فقط به همان شغل میپردازد.
بدون پریشانکاری راهی به شناخت استعدادهای گوناگونمان نداریم یا شاید بتوان گفت برای خلاقانهزیستن گریزی از پریشانکاری نیست. بسیاری از ایدههای ناب عرصهی علم و هنر نتیجهی آشنایی خالق ایده با چند حوزهی گوناگون و گاه شدیدن نامرتبط بوده است.
رولف دوبلی گفته بود بهتر است تا چهل سالگی از این شاخ به آن شاخ بپرید اما بعدش بچسبید به حوزهای خاص. مصطفی ملکیان هم در توصیه به جوانها چنین چیزی میگوید. (شاید ایدهی سبدهای شغلی چارلز هَندی هم بیربط به بحثمان نباشد: دنیا عوض شده. سبدی داشته باشید از شغلهای مختلف تا هم بر امنیت مالیتان بیفزایید هم نیازهای روحیتان ارضا شود.)
اما نه، من در چنین موضوعاتی طرفدار تعیین عددهای دقیق نیستم. مسخره است که بگویی تا چهل سالگی فرصت فلان کارها را داری و بعدش نه. برای همه نمیتوان حکمی واحد صادر کرد.
طرفدار پریشانکاری تا واپسین لحظهی عمرم. اگر توانش باشد، چرا که نه؟
شاید نسبت هشتاد بیست سبب شود نه سیخ بسوزد نه کباب. پس از چند سال پریشانکاری هشتاد درصد توانمان را صرف کاری معین کنیم و بیست درصد باقیمانده سهم همیشگی پریشانکاری باشد (خودم هم مثل دوبلی و ملکیان به دام عددی دقیق افتادم. اصلن شما پنجاه درصد توانتان را صرف پریشانکاری کردید. به قول همبند دایی مورتوض «از ما چه مربوط؟»).
شاهین کلانتری
#یادداشت
©️ShahinKalantari.com
@shahinkalantari