# چالش_صد روزه_وبلاگنویسی
روز پنجاه و دوم
کاش میشد آدم ها را ویرایش کرد،
پاک کرد و به راحتی حذف کرد.
بدون لطمهای به احساسات یا غرور یا تمایلاتت.
آیا براحتی میشود؟ گاه نمیشود. گاه سالها طول میکشد تا به قلبت بقبولانی!
وقتی کسی را از زندگیت پاک یا حذف میکنی گویا تا مدتها به وجودت به معنای زندگیت لطمهای غیرقابل جبران وارد میشود که کسی جز خودت نمیتواند آن زخمها را بشوید و پانسمان کند.
چون شستشویش در تنهایی است گاه رنجش روحت را نیز خراشیده که آن را نمیتوان شست.
در کتاب زندگیمان هزاران نفر هستند
که همه ضروری نیستند.
باید گشت و دید کدام کلماتند که اگر نباشند کتاب زندگیات بی معنا می شود؛ باید جُست و دید کدامین مردمانند که نبودنشان نابودی است.
گاهی همه حرف ها در یکی دو جمله جا می شوند و گاهی همه جهان در یکی دو نفر.
برگزیدن عزیزترینهامان از میان شلوغی زمان و غوغای جهان هنرمندی میخواهد که شاید همه از پس آن برنیایند.
اما ارزش تلاش کردن دارد.
از جایی به بعد به این نتیجه میرسی که وقت آغاز کردن است و به پاخاستن. تا بیابی آنچه را که سالها در دور ریختنش تعلل ورزیدهای.
برای من چند سال است که شروع شده و اکنون مصممتر از همیشه.
تا برای تو کی باشد؟
اگر آغاز کردهای برایم بنویس چراییاش را؟
چه چیز موجبش بود؟