صد وامواژۀ ترکیِ رایج در فارسی
آبجی. آچار. آچمز. آذوقه. آلاچیق. اتاق. اجاق. اخته. اردک. اردو. ارمغان. الاغ. اُلدُرُمبُلدُرُم. الگو. ایل. باتلاق. باجناق. باسلق. باقلوا. بشقاب. بقچه. بلدرچین. بوران. بهادر. بیبی. تسمه. تشک. تلاش. تلمبه. توپ. توتون. تومان. جلو. چاخان. چاق. چالش. چاووش. چپاول. چپر. چپق. چخماق. چریک. چماق. چُمباتمه. خانم. داداش. داغون. دکمه. دلمه. دنج. دوقلو. دیشلمه. ساچمه. سپور. سراغ. سنجاق. سورتمه. شلاق. شیشلیک. قاب. قابلمه. قاتی. قاچاق. قاشق. قالپاق. قالتاق. قایق. قرق. قرقی. قرمساق. قرمه. قرهقوروت. قزلآلا. قشقرق. قشلاق. قشون. قلچماق. قلدر. قلق. قمه. قنداق. قوچ. قورت. قوطی. قیچی. قیقاج. قیمه. کتک. کشیک. کمک. کولاک. یاتاقان. یاغی. یدک. یراق. یغما. یغور. یقه. یواش. یورش. یوغ. ییلاق.
سی وامواژۀ روسیِ رایج در فارسی
استکان. اسکناس. بانکه. برزنت. بُرش (سوپ). بشکه. پاگون. پیراشکی. ترمز. چدن. چرتکه. چلیک. چمدان. درشکه. دوشکا. زاپاس. سارافون. سماور. سوخاری. شَمّاته. شنل. فانُسقه. کاتیوشا. کالباس. کالسکه. کلاشینکف. کوپه. گارمون. لنت. واکس. وان.
دویست و شصت وامواژۀ فرانسویِ رایج در فارسی
آباژور. آبونمان. آبونه. آپارتمان. آدرس. آرم. آرشیو. آژانس. آسانسور. آسفالت. آکواریوم. آلبوم. آلرژی. آلومینیم. آمبولانس. آمپول. آناناس. آنتن. آنفولانزا. آوریل. اتم. اتوبوس. اتوماتیک. اتومبیل. ادکلن. ارتودونسی. استادیوم. اسکلت. اسکی. اسید. اکتبر. اکسیژن. الکتریسیته. الکتریک. الکل. المپیک. انرژی. اوت. اورژانس. اوریون. ایده. ایدئال. باتری. باسن. باک (بنزین). باکتری. بالکن. بالون. بانک. برس. بلوز. بمب. بنزین. بوتیک. بودجه. بوفه. بولوار. بیسکوئیت. پاپ. پاراگراف. پارتی. پارک. پاس. پاساژ. پاسپورت. پاکت. پالتو. پرانتز. پروتئین. پروژه. پُز. پُست. پلاستیک. پلاک. پلیس. پماد. پمپ. پنگوئن. پودر. پورسانت. پورنو. پورنوگرافی. پوره. پیپ. پیژامه. پیست. تابلو. تاکسی. ترافیک. ترم. ترمینال. ترور. تروریست. تروریسم. تست. تکنولوژی. تکنیسین. تکنیک. تلفن. تلویزیون. تمبر. تُن. تنیس. توالت. توریست. توریسم. تونل. تئاتر. تیپ. تیتر. تیروئید. دسامبر. دسر. دکتر. دکترا. دکور. دموکراسی. دوش (حمام). دیپلم. دیپلمه. دیکتاتور. دیکته. دینامیت. رادیو. رادیولوژی. رزرو. رژیم. رستوران. رکورد. رگل. رگلاتور. رمان. ژاکت. ژامبون. ژانر. ژانویه. ژلاتین. ژله. ژن. ژنتیک. ژوئن. ژوئیه. ژیگول. ژیله. ژیمناستیک. ساک. سالاد. سالن. سانتریفوژ. سانتیمانتال. سانتیمتر. سانسور. سپتامبر. سرویس. سِری. سریال. سس. سشوار. سکس. سلول. سمینار. سوبسید. سوپ. سوتین. سوسیس. سوئیت. سیستم. سیگار. سیلو. سیمان. سینما. شارژ. شانس. شکلات. شوفاژ. شوک. شوکه. شومینه. شیک. شیمی. فامیل. فانتزی. فتوکپی. فُرم. فسیل. فلاسک. فوریه. فیزیک. فیش. فیلم. فینال. کابینت. کابینه. کاپشن. کاپیتان. کادو. کارت. کارتن. کاریکاتور. کاریکاتوریست. کافه. کافئین. کاکائو. کاکتوس. کاموا. کامیون. کاناپه. کانال. کپسول. کپی. کتلت. کراوات. کربن. کِرِم. کریستال. کلاس. کلاسیک. کلسیم. کلیشه. کلینیک. کمپانی. کمپوت. کمد. کمدی. کنترل. کنتور. کنسرت. کنسرو. کنفرانس. کنکور. کنگره. کوپن. کودتا. کوران. کیلو. کیلوگرم. کیلومتر. کیوسک. گاراژ. گارانتی. گارسن. گاز. گازوئیل. گرافیست. گرافیک. گرامافون. گِرم. گلبول. گوریل. گیتار. گیشه. گیوتین. گیومه. لاستیک. لامپ. لیتر. لیسانس. لیسانسیه. لیست. ماشین. ماکت. مانکن. مایو. متر. متراژ. مترو. مرسی. مکانیک. موتور. موزه. موزیک. مولکول. میکروب. میکروسکوپ. میلیارد. میلیمتر. میلیون. مین. مینیاتور. مینیبوس. ویروس. ویولن. هیدروژن.
#وامواژهها
انگلیسی به جای فرانسوی
در فارسیِ امروز، برخی از وامواژههای فرانسوی کمکم دارند جای خود را به تلفظ یا معادلِ انگلیسیشان میدهند. علتِ این پدیده نفوذِ چشمگیرِ زبانِ انگلیسی و آشناییِ فزایندۀ فارسیزبانان با آن و بیگانگیِ روزافزونشان با زبانِ فرانسوی است.
چند مثال:
آگوست (August) به جای اوت (août)
استایل (style) به جای استیل (style)
استیک (steak) به جای بیفتک (bifteck)
برند (brand) به جای مارک (marque)
پارتیشن (partition) به جای پاراوان (paravent)
پوزیشن (position) به جای پوزیسیون
جولای (July) به جای ژوئیه (juillet)
سورپرایز (surprise) به جای سورپریز (surprise)
کاما (comma) به جای ویرگول (virgule)
لاکچری (luxury) به جای لوکس (luxe)
لوگو (logo) به جای آرم (arme)
مدل (model) به جای مانکن (mannequin)
یونیفرم (uniform) به جای اونیفرم (uniforme)
#وامواژهها
ترکیبهای وصفیِ فرانسوی در فارسی
تعدادی از وامواژههای فرانسویِ رایج در فارسی در اصل ترکیبِ وصفیاند، یعنی جزءِ اولشان موصوف و جزءِ دومشان صفت است (به استثنای «فکل» که جزءِ اولش صفت و جزءِ دومش موصوف است).
ارکسترفیلارمونیک orchestre philharmonique
اسیدسولفوریک acide sulfurique
اسیدکلریدریک acide chlorhydrique
الکلاتیلیک alcool éthylique
الکلمتیلیک alcool méthylique
بارفیکس barre fixe
بالماسکه bal masqué
بتونآرمه béton armé
فرسماژور force majeure
فرفورژه fer forgé
فکل faux col
فیلمنوار film noir
کارتپستال carte postale
کمدیکلاسیک comédie classique
گازکربنیک gaz carbonique
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
یکی از جلوههای خودباختگی و غربشیفتگیِ ایرانیان به کار بردنِ واژههای انگلیسیای است که معادلِ جاافتاده و آشنا دارند.
چند مثال:
آف (off) به جای تخفیف.
آنتایم (on time) به جای سرِ وقت یا وقتشناس.
بیزینس (business) به جای کسب و کار.
بیس (base) به جای پایه؛ اساس.
تایم (time) به جای وقت.
ساپورت (support) به جای حمایت.
سالمون (salmon) به جای ماهیِ آزاد؛ آزادماهی.
سِکرِت (secret) به جای مخفی.
سینگل (single) به جای مجرد.
سیو کردن (save) به جای پسانداز کردن.
فان (fun) به جای تفریح.
فیس تو فیس (face-to-face) به جای رو در رو؛ چهره به چهره.
فیک (fake) به جای تقلبی؛ قلابی.
فیلد (field) به جای زمینه؛ حوزه.
کوکی (cookie) به جای کلوچه.
لاکچری (luxury) به جای شیک؛ لوکس؛ تجملی.
لِوِل (level) به جای سطح.
لیبل (label) به جای برچسب.
میکس کردن (mix) به جای مخلوط کردن.
ویو (view) به جای منظره؛ چشمانداز.
#وامواژهها
واسم خیلی جالبه این تعداد لغت که وارد زبانمون شده ،شما چطور؟آیا میدونستین؟