مروری بر فیلم ترکی«روزی روزگاری در آناتولی»

مروری بر فیلم ترکی

«روزی روزگاری در آناتولی»

 

Once opun a time in anatolia 

یک زیر خاک رفته در اناتولی

از نوری بیلگه جیلان. جنایی، تریلر

این یادداشت  نظر و برداشتم از فیلم ترکی «روزی روزگاری در آناتولی» است.

 

وقتی مرور این فیلم را توسط یکتا جان در کانال جنایی‌پژوهی  زهرا بیت سیاح عزیز خواندم که

«این فیلم، یک فیلم ترکی در ژانر جنایی است.»

کنجکاو شدم. در ذهنم  سینمای ترکیه (البته با کمی تخفیف نسبت به فیلم‌های تاریخی‌شان که بهتر است اما باز هم حوصله سر بر و من فقط برای آموزش زبان ترکی می‌بینم بقیه‌شان)  مساوی است با مثلث‌های عاشقانه بی‌سرو‌ته و حوصله سر بر و تکراری و انتقام و بدجنسی و… . اما فیلم «روزی روزگاری در آناتولی» از جنس دیگری بود و تفاوتش حیرت‌انگیز با پایانی درخشان.

روزی روزگاری در آناتولی با صحنه خسته کننده و نامفهومی آغاز می‌شود که در صحنه‌های پایانی فیلم متوجه موضوعش می‌شوید.

گروهی از پلیس‌ها  با سه اتومبیل به دنبال جسدی می‌گردند با همراهی دو قاتل دستبند زده شده.

شب است و بادهای تندی می‌وزد. و جاده‌های تاریک و پر پیچ و خم و سه چراغ روشن ماشین در حال چرخش در این جاده‌ها. شاید اشاره به زندگی که معلوم نیست کی و چگونه در پیچ و خم هایش به پایان رسد.

قاتل مرد جوانی است و بین دکتر و یک پلیس نشسته است. احساس کم‌و‌بیش دست انداختن‌ تا اواسط فیلم ادامه دارد اما در این جستجو لحظه به لحظه با شناخت شخصیت‌ها جذاب‌تر می‌شود.  در جستجوی جسدی بودن تا صحنه‌ی پایانی حس ناخوشایندی را منتقل می‌کند اما در این گشت و گذارهای تلخ شخصیت‌ها خود را در صحنه‌های فیلم نمایان می‌کنند. دکتر و دادستان و افسر پرونده در گفتگوهای‌شان روایت زندگی و آشکار‌سازی شخصیت‌ها و تلاش در حل مشکلات‌شان دارند.

دادستان در یک لحظه‌ی انتظار با دکتر، ناگهان داستان زن زیبایی را تعریف می‌کند که تاریخ مرگ خود را می‌دانست و درست در همان روز سکته کرد و مُرد. با شنیدنش ذهنت به قاتل بودن او می‌چرخد.

آرام آرام حواست جمع می‌شود که «مگر امکان دارد کسی خودبه‌خودی بمیرد؟» اما قبل از جواب دادستان و درمیان همین صحبت‌هاست که دعوا بین قاتل و افسر پلیس بالا می‌گیرد. دادستان به سمت‌‌شان می‌رود تا آتش دعوا را بخواباند و سوال دکتر در چند جای و صحنه‌های متفاوت با حوادث مختلف بی‌جواب می‌ماند و تو با هر بار دیدن دادستان فکر می‌کنی او قاتل همسرش است.

آیا واقعا در این جست‌وجوی شبانه پای جسدی در کار است؟

آیا قتلی رخ داده است؟

آیا دادستان خودش هم قاتل است؟

دیالوگ ابتدایی فیلم «فرزندان همیشه در حال دادن تاوان اشتباهات والدین‌شان هستند»

و همین‌طور صحنه‌ای که سیبی از درخت افتاده و به مسیر رود می‌رود و در کنار سیب‌های دیگر که قبلا این مسیر را رفتند آرام می‌گیرد، اشاره به این دارد که ما هم مثل بقیه تمام می‌شویم و می‌رویم و می‌گویند: روزی روزگاری آناتولی…را به یاد آورید.

پسر یاشار یا کنعان حال در هر صورت بی‌پدر است (اعدام احتمالی کنعان و مردن یاشار) و حال او در زمان پسرانگی باید رنج سختی و یتیم بودن را بکشد.

فیلم حول محور زنان می‌چرخد هرچند زنی بدان صورت جز صحنه‌هایی محدود در فیلم نیست. مردانی را به نمایش می‌گذارد که زنی زندگی‌شان را به کجا کشانده و تک تک را در صحنه‌هایی حتی بی‌کلام با تصاویری گویا نشان می‌دهد.

فیلمی است که شاید برای درک بهتر چند بار باید دیده بشود.

#معرفی_فیلم

#مروری_بر_فیلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *