آیین زن شاهی یا ورف چال چیست؟

🌾

“هشتاد کیلومتر که از تهران دور بشویم و به سوی شمال و شهر آمل برویم به روستایی می‌رسیم به نام «اسک». این روستا که در شگفت‌انگیزی یکی از آیین‌هایش، سرآمد همه‌ی شهرها و روستاهای دیگر سرزمین ماست، از بخش‌های لاریجان است. زنان روستا، 600 سال است که آیین «زن‌شاهی» را هر سال در یکی از روزهای نیمه‌ی اردی‌بهشت ماه برگزار می‌کنند. در این روز مردها را، از پنج ساله تا آن‌هایی که توانایی راه رفتن دارند، از روستا بیرون می‌کنند و خود، آن‌گونه که می‌خواهند و می‌پسندند، روستا را در چنگ می‌گیرند!
در روز زن‌شاهی، هیچ مردی، به هیچ بهانه‌ای، حق ماندن در روستا را ندارد. در آن روز، زنان روستای اسک، مردان را صبح زود راهی سفری یک روزه می‌کنند. آن گاه دور هم گِرد می‌آیند و از میان خود زنی را که شایستگی و کاردانی‌اش بیش از دیگران است، به نام «ملکه» برمی‌گزینند. اداره‌ی روستا برای همان یک روز به ملکه  سپرده می‌شود. ملکه‌ی اسک، نخست نگاهبانانی از میان دختران جوان روستا برمی‌گزیند؛ وزیر خود را معرفی می‌کند و آرام‌آرام، در میان هلهله و پایکوبی زنان، به کار و بار و گرفتاری‌های زنان روستا رسیدگی می‌کند. به سراغ سوگواران می‌رود و جامه‌ی عزا را از تن آن‌ها بیرون می‌آورد؛ به گرفتاری‌های زنان شوی کرده می‌پردازد و چاره‌ای برای آن می‌جوید؛ از بیماران عیادت می‌کند؛ نوعروسان را شادباش می‌گوید و با بردباری بسیار ده‌ها کار دیگر از این دست انجام می‌دهد. روستاییان هم با پیشکش شیرینی و حتا اگر شده دانه‌ای خرما، آیین مهمان‌نوازی از ملکه و همراهانش را به‌جا می‌آورند.
از آن‌سو، دختران جوانِ نگهبان، به همه جای روستای اسک سرکشی می‌کنند و ساعت به ساعت اوضاع روستا را به ملکه گزارش می‌دهند. نگهبانان که جامه‌ی یونیفرم مانندی پوشیده‌اند، مراقب نظم کارها هستند. به‌ویژه چشم می‌گردانند که مبادا مردی خود را در روستا پنهان کرده باشد. اگر مردی را بیایند، او را کشان‌کشان نزد ملکه می‌برند. آن گاه کیفری برای او درنظر می‌گیرند، بدین‌گونه: نخست او را ناگزیر می‌کنند برقصد، سپس کتک جانانه‌ای به او می‌زنند، آن گاه به دستور ملکه چشمانش را می‌بندند و پشت و رو سوار الاغ می‌کنند و در کوچه‌های روستا می‌گردانند. اما این همه‌ی کیفر او نیست. در آخر، هلهله‌زنان، او را در طویله‌ای زندانی می‌کنند!
در روزِ زن‌شاهی، زنان آزادند که هر گونه که دوست دارند لباس بپوشند، آرایش و تفریح کنند. کسی از خواست آنان جلوگیری نمی‌کند.
اما مردان رانده شده از روستا به کجا می‌روند؟ آنها نیز برای خود راه و چاره‌ای اندیشیده‌اند و آیینی برگزار می‌کنند که پیشینه‌ی درازدامنی دارد و همه‌ی روز سرگرم‌شان می‌سازد.
مردان اسک که بامدادان از روستا رانده شده‌اند، به کوه‌های پیرامون روستا پناه می‌برند و می‌کوشند که یک روز شاد را در کنار هم بگذرانند. افزون‌بر این که کاری هم انجام می‌دهند که برای گذران زندگی آنان سودمند باشد. این کار و آیین «ورف‌چال» نام گرفته است: به معنای «گودال بزرگ».
داستان ورف‌چال چنین است که مردان روستای اسک در روز زن‌شاهی به دامنه‌ی کوه دماوند می‌روند و در چاهی که ژرفای آن 12 متر است، برف می‌ریزند تا در تابستان به کار اهالی روستا بیاید. این چاه را در سده‌ها پیش (سده‌ی نهم مهی) کنده‌اند. مردان قطعه‌های یخ‌زده را دست‌به‌دست از کوه می‌آورند و در چاه انبار می‌کنند و روی آن را می‌پوشانند. این کار را سپندینه می‌دانند و نشانه‌ای از سفیدبختی. در پایان روز هم به روستا بازمی‌گردند اما جالب است که هیچ زنی به پیشواز آن‌ها نمی‌آید!
مردمان اسک باور دارند که اگر کسی در این آیین شرکت نکند دچار حادثه‌ای ناگوار می‌شود. پس بزرگ و کوچک روستا خود را پای‌بند به انجام آیین زن‌شاهی و ورف‌چال می‌دانند.

روستای اسک، زیبا است و طبیعتی دلربا دارد. می‌گویند بانی روستا اشک اول، پادشاه اشکانیان، بوده است. هنگامی که او در شمال کوه‌های البرز تاجگذاری کرد، دستور داد در کنار آب اسک روستایی بنا کنند.
روستای اسک در کنار رود خروشان هراز جای دارد و به دو بخش جنوبی و شمالی بخش‌بندی می‌شود. چشمه‌های آب گرم آن از دل زمین می‌جوشد و در درمان بیماری‌های پوستی سودمندی‌های بسیار دارد. چشمه‌ای هم در روستا هست که به آن «آب آهن» می‌گویند و برای درمان بیماران کم‌خونی به کار می‌آید.
غار اسک نیز بسیار دیدنی و تاریخی است. این غار ژرفایی نزدیک به 400 متر دارد.
اسک نام یکی از ایل‌های هجده‌گانه‌ی آمل است. این روستا، برپایه‌ی واپسین سرشماری‌ها، 170 خانوار دارد”.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *