چالش نپاهش روز چهارم  10 مرداد 1402

خوانده شدن

از آن طرف خیابان دکور ویترین مغازه مقابل توجهم را جلب می‌کند بسمتش می‌روم و غرق در زرق و برق رنگ‌ها و درخشش گلدوزی‌های رنگارنگ و پولک‌‌ها می‌شوم تنوع رنگها در لباس‌ها چشم‌نواز است. سه دست لباس زنانه با رنگ‌های سبزروشن و قرمزآتشین و آبی‌فیروزه‌ای با شلوارهایی با رنگ‌های کاملا متفاوت بر تن مجسمه‌ها پوشانده شده. رنگ قرمز پیراهن با شلوار سبز و شال آبی‌فیروزه‌ای در کنار هم با زری‌بافت‌های پولکی زرد و نقره‌ای چنان بر سینه و سردستها و پایین شلوارها و دورتا دور و بر زمینه شال‌ها با مهارت کار شده که قابل‌تحسینش ساخته. برچهره هرکدام برقعی به سه رنگ سبز و قرمز و آبی فیروزه‌ای است که با پولک تزیین شده. اما بر تن مجسمه مرد پیراهن بلند سفیدی با گلدوزی با همان رنگ بر سرآستین و لبه‌های یقه و پایین لباسش و کلاهی گرد و سفید رنگ با گلدوزی بر تمام سطحش است.  فروشنده که مرا محو طرح و رنگ‌ها می‌بیند جلو آمده و بداخل دعوتم  می‌کند. به او می‌گویم قصد خرید ندارم و جذب رنگ و طرح‌شان گشته‌ام. با لبخند می‌گوید: حیف نیست دست خالی از اینجا گذر کنید. چند شال در رنگ‌های شاد نشانم می‌دهد که بر پارچه‌های نخی کار شده و مانتویی به همان سبک بدون پولک، گلدوزی شده وقتی برآنها دست می‌کشم از لطافت و زیبایی‌شان نمی‌توانم دست کشیده و یک مانتو و شالش را می‌خرم و شادمان از آنجا خارج می‌شوم. اگر فروشنده مرا به درون مغازه دعوت نکرده بود نمی‌خریدم و این برایم پیامی داشت گاه برای دریافت آنچه برایمان شادی‌آورست باید دعوت شویم، تا برای هر دو نفر شیرین‌ترش کند  هم دعوت‌کننده و هم دعوت‌شونده. آیا بر این امر باور دارید؟ من با تجربه‌اش براین باور سال‌هاست که زیسته‌ام. گاه باید بر امر دلخواهت خوانده شوی.

#چالش_نپاهش

@nepahesh