رئالیسم جادویی چیست؟

💥رئالیسم جادویی چیست؟

برای اینکه بتوانیم تعریف دقیق و قابل درکی از رئالیسم جادویی داشته باشیم، باید ابتدا سبک‌های رئالیسم و داستان‌های فانتزی را از هم باز شناسیم.

🔸رئالیسم به ترسیم و تصویر موثق از زندگی گفته می‌شود. در این قبیل داستان‌ها همه چیز با دنیای معمولی و واقعی مطابقت دارد.

📚مثال: آثار ارنست همینگوی

🔸فانتزی به داستان‌هایی گفته می‌شود که بهره‌ی آن از خیال بیشتر از سایر انواع داستان است. زمان، مکان، وقایع و حتی شخصیت‌ها معمولن بر واقعیت منطبق نیست. 

📕مثال: رمان «نغمه‌ی آتش و یخ» نوشته‌ی جورج.آر.آر.مارتین

🔸رئالیسم جادویی: تلفیقی از دو‌ نوع ادبی گفته شده است. یعنی واقعیت و خیال چنان با هم پیوند می‌خورند که در جهان ملموس و آشنا، اتفاق‌های عادی و حقیقی شکلی خیال‌نگیز و دور از واقعیت به خود می‌گیرد.

نویسنده به امور واقعی می‌پردازد، مقدمات را فراهم می‌کند و بعد عنصری شبیه جادو وارد داستان می‌شود.

🔸نکته: بار خیال‌انگیزی این قبیل داستان‌ها بیشتر از شکل رئالیسم و واقعی آن است. اما به همان شیوه‌ی داستان‌های رئال روایت می‌شود.

🔸ارکان رئالیسم جادویی:

۱-در فضای واقعی و رئال، کمی تخیل موج می‌زند.

۲- مرزبندی خیلی محسوس و مشخصی میان جهان واقعی و غیرواقعی وجود ندارد.

۳-جزئیات در به وجود آوردن عناصر جادویی نقش اساسی دارد، جمله‌ی معروف مارکز: «اگر بگوییم دسته‌ی فیل در آسمان پرواز می‌کند، کسی باور نمی‌کند؛ اما اگر بگوییم ۲۵۴ فیل در آسمان پرواز می‌کنند، باورمان می‌شود.» در واقع این جزئیات است که حواس مخاطب را پرت می‌کند و جادو را برای او باور پذیر می‌کند.

۴- توجه مخاطب به چیستی و چرایی ماجراست. درواقع ساختار منحصربه‌فرد این ژانر باعث می‌شود مخاطب بیشتر متوجه محتوا باشد تا علت و شکل بروز جنبه‌های جادویی داستان.

📚مثال برای رئالیسم جادویی: 

▪️صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز.

▪️سرگذشت پرنده‌ی کوکی اثر هاروکی موراکامی

▪️آخرین انار دنیا، بختیار علی

📌در پایان دو پاره‌ی کوتاه از رمان «صدسال تنهایی» را -برای درک ملموس‌‌تر رئالیسم جادویی- بخوانیم:

 ۱-«ملکیادس لیوانی از آن‌ مایه‌ی عنبر رنگ سر کشیده بود و خوزه آرکادیو به زور آرنج‌های خود، جمعیت را کنار زد و از مرد کولی علت ماجرا را پرسید. 

مرد کولی او را در پرتو نگاه وحشتناک خود پیچید و سپس به توده‌ای قیر بخارآلود و متعفن تبدیل شد که انعکاس صدایش هنوز در آن شنیده می‌شد: ملکیادس مرده است.»

«آئورلیانو در ماه مارس شش ساله می‌شد، ساکت و جدی بود. در شکم مادرش گریه کرده و‌ با چشمان باز به دنیا آمده بود.*»

*ترجمه‌ی کیومرث پارسای

✍️نوشته‌ی فاطمه علیزاده

نظرتون درموردمتن چیه؟ آیاشماهم مثل من عاشق کتابهای این سبک هستین؟

چه کتابهای دیگری روخوندیدکه چنین سبکی دارند؟

#آموزش_نویسندگی

Madresenevisandegi.com

@shahinkalantari

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *