#چالش_صدروزه_یلاگ.نویسی
روز هشتاد و دوم
#بنویسیم
تمرین سه روز پیش بنویسیم رو که رونویسی از کتاب ۱۱صفحهای پیدی افی «شرطبندی اثر آنتوان چخوف» بود رو من یکسره دیروز ۱۴آبانماه ۱۴۰۲ در ۸۷ دقیقه نوشتم. بنابر پیشنهاد استاد گرانقدرم جناب شاهین کلانتری دفتری دارم که در آن از صفحات اول کتابها بسیار نوشتهام اما این تجربه کاملی بود و تصمیم بر یک سره نوشتنش هرچند با انگشت درد و سردرد و چشم درد و پشت شانه و گردن دردم همراه بود بسیار برایم شیرین بود و حتما با چنین کتابهای کوتاه دیگری، البته نه پیدی افشان باز هم امتحان خواهم کرد.
داستان یک شرطبندی احمقانه دو انسان یکی ثروتمند و دیگری وکیلی جوان و موفق است. جالب است که یکی از آنها وکیل است. کسی که فرد منطقی باید باشد و از چنین کسی توقع چنین حماقتی نمیرود.
اما چنان هزینه گزافی برای هر دو طرف دارد که تاسف برانگیز است.
مرد ثروتمند علاوه بر ثروتش عذاب وجدانش هم هست که هر دو منجر به ورشکستگیاش میشود و وکیل موفق با از دست دادن بهترین ایام عمرش پانزده سال را در اتاقکی نمور و دورافتاده سر میکند و به پیرمردی نحیف و رنجور در تنهایی مبدل میشود که در پایان شاید خداوند چون در سرنوشتش مرگ را مقدر نکرده وقتی میخواهد او را بکشد با نامهای از زندگی دست شسته و خود را خلاص میکند.
اگر داستانی واقعی باشد باید گفت که نتیجهای برای خودشان جز تاسف و عذاب وجدان نداشته است. حتی نامشان در کتاب ذکر نشده است که لااقل نامشان ماندگار شده باشد که خود نشان از بیهودگی و حماقت نهفته در این کار است.
درسی که من از داستان گرفتم آن است که با روزهای زندگیام که از نظر من موهبتی است، گرانقدر که به ما اعطا شده نهایت استفاده را ببرم و آن را با هیچ چیز تباه نکنم چون غیرقابل بازگشت است.
حتما پیشنهاد میکنم بخوانیدش. سراسر درس است و الگوی داستاننویسی و کوتاه و پرمفهوم نویسی است.
#مدرسه_نویسندگی
#نوشتن
#تمرین_نوشتن