Fyodor dostoyevsky
خواندن دوباره رمان ابله اثر فیودور داستایوسکی از آنجایی آغاز شد که استاد بسیار عزیزم جناب شاهین کلانتری در چک لیست روزانهی «وبینار اهل نوشتن» گزینهی کلاسیک خوانی را گنجاندند و ابله فیودور داستایوسکی را به عنوان اولین کتاب انتخاب کردند.
بااین که قبلا در دوره دانشگاهم آن راخوانده بودم وچون تصویرسازی ام خوبست حتی هنوز بخشهایی از آن درذهنم مانده بود شروع به خواندنش نمودم و جالبست که همیشه دوباره خوانی کتابها برایم شیرین تراست.
لازم به ذکروابراز تشکراست که اینگونه نوشتن درمورد کتاب را به پیشنهاد خانم ناهید عبدی در وبینارهای روزانه ساعت۱۹روزهای فرد برای اولین بارتجربه می کنم.
در داستان شخصیت محوری واصلی داستان پرنس میشکین است وشخصیت متضاد ومقابل او روگوژین است و زنان رمان آناستازیا فیلوپوونای بسیار زیبا و رقیب زیبای او اگلایا ومادرش الیزابت که کتاب برمحوراین پنج شخصیت می گردد.
حدود بیش از یک ماه طول کشید تا کتاب را تمام کنم.چون تصمیم داشتم نکاتش رادریابم واستفاده بیشتری ببرم.وگاه بخشهایی راچند بار مرور می کردم.
شخصیت اصلی رمان پرنس میشگین جوانی ۲۶ و ۲۷ ساله است که از بیماری صرع رنج میبرد و از اوان کودکی یتیم شده است و توسط مردی مهربان و خیرخواه به یک روستای کوهستانی در کشور سوئیس فرستاده میشود تا توسط پروفسوراشنایدر سوئیسی معالجه شود. بعد از چهار سال به خاطر دریافت ارثی که به او تعلق گرفته و بهبود یافته به کشورش بازمیگردد.در راه بازگشت به طور اتفاقی با روگوژین در قطار همسفر میشود که بر زندگی یکدیگر تاثیرزیادی میگذارند.
جالبست بدانید که این کتاب درسال ۱۸۶۹ انتشاریافته اما طبق گفته خود داستایوسکی پرنس خود اوست وبخشی ازکتاب که در مورد به دارآویخته شدن فردی که پرنس با جزییات تعریف می کند داستان اعدام خود اوست که درسال ۱۸۴۹انجام نمی شود ودراینجا تمام احساساتی راکه تجربه نموده است باجزییات شرح می دهد که بسیار خواندنیست .
پرنس میشکین فردی بسیار ساده و صادق است. دروغ نمیگوید. با اطرافیان بسیار همدلی میکند. موازین اخلاقی را رعایت میکند. برای دیگران احترام قائل است. کسی را قضاوت نمیکند. عذرخواهی دیگران را میپذیرد و کینه و نفرت در وجودش جایی ندارد. بسیار پاک طینت است.میخواهد همه را راضی نگه دارد اما این شیوهای که برای خودش در زندگی برگزیده سبب میشود تا علاوه بر انرژی که صرف میکند مورد دلسوزی و تاثر دیگران هم قرار بگیرد.حتی اگر در ماجرایی مقصر نباشد، حاضر است تقصیر را به گردن بگیرد و تاوان آن را بپردازد.در نظر اشراف واطرافیان انسان سادهلوح و احمقی به نظر میآید و گاهی متفکر و سخنرانی بینظیر. به همین خاطر آدمها را شگفت زده میکند نمیدانند واقعن احمق است یا خود را به حماقت میزند؟
پرنس در جایی از کتاب میگوید: آثار بیست سال بیماری پاک شدنی نیست. بنابراین بعضی از افکار بلند هستند که من نباید از آنها صحبت کنم چون از نظر شما مضحک به نظر میرسد.
بسیار زود باور است. گاهی اطرافیان از راه نصیحت به او میگویند: انسان دوستی، خوب است ولی زیادی آن باعث زحمت میشود.گاهی به او لقب دلقک میدهند. بقدری صاف و ساده است که کنایهها را متوجه نمیشود و به دنبال معنا و مفهومی پشت حرفها نمیگردد.پرنس آدم اصیلی است. خود واقعیاش میباشد. او از هیچ کسی رنجش به دل نمیگیرد. تمسخر و شوخی را از هم تشخیص نمیدهد.هیچ ارزشی برای خود قائل نیست حتی خود را خوار و خفیف میشمارد. اگلایا دختر خانوادهی یپانچین به او گلایه میکند که چرا اندکی غرور در شما نیست! چرا فضیلتهای خود را زشت میشمارید و چرا خود را آنقدر حقیر میدانید؟
پرنس آداب معاشرت را نمیداند و در جمع دستپاچه میشود و حتما در این مواقع دسته گلی به آب میدهد.برای مادیات ارزشی قائل نیست و خیلی راحت آن را حتی به دشمنان خود میبخشد.بدیها و ناراستیها را نمیبیند چون بدی در وجودش راه ندارد و طبیعتن در دیگران هم بدی را تشخیص نمیدهد.چنین آدمی با این اوصاف و احوالات در بین مردمانی قرار میگیرد که یا سودای ثروت و شهرت دارند یا دزد و آدمکش هستند یا آدمیانی متوهم و فرصت طلب.او میخواهد طعم عشق و محبت و دوستی را بر قلب دیگران بچشاند. اما راهش را نمیداند به همین خاطر هم خودش و هم دیگران را به ورطهی نابودی میکشاند.او یکه و تنها در مقابل ظلمت و تباهی ایستاده است اما نمیتواند کاری از پیش ببرد.
شخصیت پرنس میشگین رابسیاردوست دارم چون شبیه گذشته خودم است که البته دیگرمدتی است تغییرکرده ام اما مرابیاد بسیاری خاطراتم می انداخت.چون وقتی آن رادر اغازجوانی ام خواندم درس هایی گرفتم که ازمن انسان دیگری ساخت.
آدمی باید جانب تعادل را نگه دارد. هر چیزی به اندازه خوب است و هر چیزی در کنار ضدش معنا و اهمیت پیدا میکند. مهربانی و گاهی در مواقع لزوم نامهربانی. سازگار بودن و گاهی محکم و قاطع ایستادن.همیشه خوب بودن، همیشه چشمپوشی کردن، همیشه همه را راضی نگه داشتن؛ ویرانی به بار میآورد همانطور که در انتهای کتاب می بینیم.
از طرفی افرادی مانند پرنس میشگین بسیار کمیابند و اگر هم کسی اندکی از خوی و خصلت او را داشته باشد مانند همین کتاب او را ابله، ویا در اصطلاح امروزی او را پپه یا ببو میخوانند. زیرا پاکی و صداقت اصیل در این دنیا جایگاهی ندارد و با چاپلوسی و چرب زبانی به غلط گرفته میشود.پرنس میشگین مسیحوار زندگی میکند. خودش و قوانین زندگیاش، کاملن با دیگران متفاوت است.
آنطور که در قسمت پایانی کتاب گفته شده گویا شخصیت پرنس دقیقن خود داستایوسکی است. داستایوسکی هم از صرع رنج میبرد و روایتهایی که در داستان نقل میشود معمولا برای خود یا در آن زمان اتفاق افتاده و او در رمانش به کار برده است.
شخصیت روگوژین که عاشقی بیماراست وصفاتش میشود گفت مقابل صفات پرنس است وشایدبرای نمودبهترصفات خوب پرنس گنجانده شده است بخوبی شخصیت پردازی شده است.دوزن بسیار زیبای محوری داستان بادو شخصیت متفاوت اما هردومتزلزل درابراز عشق واحساسات خود که شایدنظرداستایووسکی باشد که زیبایی زیاد باعث تزلزل در رفتار زنان می شود باشد.
به نظرمن این کتاب باعث میشود تا خواننده بعلت شخصیت شناسی داستایوسکی که ازصفات بارز او درتمام رمان هایش است در رفتار خود دقیق شود و ببیند شبیه کدام یک از آدمهای قصه عمل میکند.وشاید با الهام از شخصیتها در رفتارش تغییر ایجادکند.
وهمچنین بهترین الگو برای نویسندگان تازه کاری چون من است وبهترین پیشنهاد از طرف استاد عزیزم جناب کلانتری بود .که از ایشان که همیشه ورودشان به زندگیم را موهبتی از جانب خداوند می دانم بسیار سپاسگزارم .
این کتاب در ۱۰۱۹ صفحه توسط نشر چشمه و با ترجمهی روان و زیبای سروش حبیبی از روسی به فارسی برگردانده شده است.
خوش بخوانید
خوشحال میشم اگر نظری دارید اضافه کنید.