# چالش_صدروزه_ وبلاگ‌نویسی

روز هفتاد و نهم

کیبورد ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۲
به محض روشن کردنم خودم را آماده ضربه‌هایش می‌کنم. گاه آرام نوازشم می‌کند اما گاه محکم بر سرم می‌کوبد. وقتی ناراحت است یا عجله دارد و تند‌تند می‌نویسد دلم می‌خواهد بر سرش فریاد بزنم:
_اوووووه چه خبره! آروم‌تر سرم درد گرفت.
خودت انگشتات درد نگرفته؟ آروم باش. کمی استراحت کن، حالت که بهتر شد بنویس خب.

اما او توجهی به غرولندهایم ندارد و گاه وقتی اذیت می‌شوم، انگار شوقش بیشتر شده و ضرباتش بیشتر و سخت‌تر می‌شود، انگار از ناراحتی ام حالش بهتر می‌شود. خیلی آزاردهنده است شنیده نشدن!!!

وقتی حالش خوب است اما با چنان ملایمتی بر سرم دست نوازش می‌کشد که مهرش به جانم می‌نشیند و حالم را خوب می‌کند. دلم می‌خواهد همیشه همین‌گونه بماند.

چه شیرین است طعم مهرورزی بی‌توقع. کاش همیشه به کام همدیگر بنشانیمش!!!